نوشتن رادوست دارم . و او را و شادی را ، و آرزوها را آرزو نمیدانم ، شاید همین است که آزادانه در هیجان تکامل در بازی کائنات شرکت میکنم . که این رقابتیست جدی بین شادی و نابودی
سحر که از خواب پریدم ، خاطره چشمهایت در خوابم جاماند و من توبه کردم از دیدنت حتی در خواب . امّا فردا میدانم که بازهم با چهره ای پریشان به من زل خواهی زد وسحر . دوباره از خواب خواهم پرید
من ماورا ، آسمان را ، زمین را و زمان را دوست دارم . و هر لبخندی را که راه به کائنات داشته باشد و هر دستی را که برای شکر بلند شود . من حقیقت راهر چه که هست ، با تمام وجودم پذیرا میشوم