یکشنبه

از اینهمه دلتنگی

اورا

میان خاطراتم هر چه که نا خوشایند هست از دلتنگیست.
دلم برای تمام کودکیم میسوزد.
دلم تنگ شادیهایی هست که کاستی نداشت.
همه شاد
امان از این همه دلتنگی.
روزی که پدر بزگم فوت کرد دلتنگ بودم که چرا شب پیش ندیدمش و دلم برای تمام عمر دلتنگ پدر بزرکم ماند.
روزی که یکی از بهترین اقوامم فوت کرد دلتنگ شدم که چرا خوب نشناخته بودمش و دلم برای تمام عمرم دلتنگ او ماند.
امروز دلم تنگ مادربزرگم است.
برای سرا پای روشن و نورانیش و هر چه که خوبی که داشت و خیلی ها نداشتند.
اما دلتنگی دلیل نمیخواهد.
مادربزرگم را از دست داده ام و دلم تا ابد برایش تنگ خواهد ماند.
تا ابد دلتنگیهایم را میپوشانم تا از دلتنگی من دل دیگری تنگ نشود.
دلم تنگ دیدنشان میماند و چاره ای جز این ندارم. اما تحمل دارم و امید و عشق و شکر.
آدمهای خوبی که دیگر نمیبینمشان مرا میبینند و دلتنگم نمیشوند
و من باید امیدوار باشم که خوبی هست و خوبها دلتنگیشان کوتاه خواهد بود
و زمان میگذرد و زمانی میرسد که دلتنگی من هم مثل دلتنگی مادر بزرگ و پدر بزرگ خاک میشود و من هم میتوانم ببینم . . .
*******
عطسه
الهم افرغ علینا صبرا ...
*******
نادخ
وای بر مملکتی که آدمهایش به خاطر نداشتن خون کافی و پلاکت و تخت خالی بیمارستان عمرشان کوتاه میشود
وای بر شمایی که میخورید و بیماریهایتان را با گروه ویژه پزشکی و مجهز ترین امکانات خارج از کشور پشت سر میگذارید و به ریش بیمارهای در انتظار تخت خالی و پلاکت و خون میخندید.
خدا از شما نمیگذرد.
بنده هایش هم نمیگذرند.
من هم نمیگذرم.