چهارشنبه

so close !

اورا 5

:گاهی مثل نزدیک ترین دوست
!ای کلک ، سر به سرم گذاشته ای
: گاهی مثل رئیس بزرگ بزرگ بزرگ
. . . ببخشید شرمنده ام قربان . . . هرگز تکرار نمیشود

***

مدام به دنبال تو هستم
. . . در ذهنم ، در خیال ، در دنیا
گاهی می یابمت ، یا می یابی مرا
و گاهی گم میشوی ، گمت میکنم
. اماهستی ، به سند احساس و عقل و منطقم ، حسّت میکنم
همیشه تا ابد آب در کوزه و من تشنه لب
امّا
، میگردم میگردم میگردم
تا زمانی که چرخ روزگار بگردد
باورم شده که این وظیفه را توی رئیس بزرگ بزرگ بزرگ بر دوشم نهاده ای
. . . و باید بگردم بگردم بگردم
چه جستجویی ، چه گردشی
مادامی که توی دوست عزیز نزدیک تر از چشمهایم رفیق راهمی
، میگردم اگر با من باشی
. نشانیت را از هر مسافری ، از هر قاصدی که برایم بفرستی خواهم گرفت
، در هر ایستگاهی که بایستیم سوال ها خواهم پرسید
و تمام آدرسها را به دستهای امن تو میسپارم
همان دستهایی که گاهی بالش سرم در خیابانها شدند و گاهی کاسه آبی در بیابانها

. . . گاهی که من تکه ای از یک غزل غمگینم چترشده اند در مقابل بارش غم بر سرم . . .

، دوست ، رئیس بزرگ بزرگ بزرگ ، عزیزتر از چشمهایم
هرگز نه در این ایستگاه و نه در هیچ ایستگاه دیگری توقف نمیکنم
و دست از جستجویت نخواهم کشید ؛

پس
، تورا قسم به هر جستجوگری که آفریدی
. دوست خوبم ، رئیس بزرگ بزرگ بزرگ ، تنها رهایم مکن
. . . روزی برای ابد به تو خواهم رسید

-----------------------------------

عطسه 5

هر ذات که در تصـرف دوران است
اندر طــلب نور یـــقـــین حیران است
هر ذرّه که در سطح هوا گردان است
سرگـشــــــته این وادی بی پایان است
(مختارنامه)

-----------------------------------

نادخ 5

! نوچ ! نداریم