دوشنبه

first sign

او را 1
پشت میز اتاقم نشسته ام و کاغذ سیاه میکنم ، سیاه نه، با قرمز مینویسم پس کاغذ ها را اناری میکنم به دنبال نامی و عنوانی برای تولدی تازه
به فکرم می رسد که از تشبیهات بچه ها استفاده کنم در مورد دختری که آنها شناختند . همان نوشته هایی که آخرین روزهای با هم بودنمان به رسم قدیم یاد گاری کندن بر روی درختان ، بر دفترهای یکدیگر حک کردیم تا خاطره مان تا لحظه هایی مانده به ابد برایمان باقی بماند
نام ها خط ها و شماره ها جلوی چشمهایم رژه میروند و همچنان کاغذ اناری میشود در زیر دستهایم بدنبال نامی که مرا از گذشته به فاصله بند انگشتی جدا کند و به آسمانی که به آن خیره میشوم نزدیک . امّا
لحظه ای جدا شده ام از تمام رنگهای اناری و نامها و شماره ها چون به خطی در میان هزاران خط دفترم رسیده ام که او نوشته : (گاهی به نگاهم پاسخ ده...)بببببببببببببب
با چشمهای بسته : سر کلاس نشسته ام و او آنطرف تر ، دوستی که هیچگاه آنقدر باهم صمیمی نبوده ایم که کنار هم بنشینیم ... این چه حسی است که من را در اتاقم وادار میکند تا چشمهایم را ببندم و به نگاهت پاسخ دهم !؟
-----------------------------------------------------------
عطسه 1
(شکسپیر میگوید : (میدانیم که چه هستیم امّا نمیدانیم که چه میتوانیم باشیم
به این فکر کن که رسیدن به چه آرزویی تو را از همه خوشحال تر میکند و چرا و سعی کن آنقدر خوشحال باشی که حق توست . اگر بتوانی هر آرزویی را از بعید آرزو به قریب باور بیاوری آن را زنده کرده و اگر بتوانی شاد باشی میتوانی دیگری را نیز شاد کنی و او بعدی را و بعدی دیگری را و ... این شادی به تعداد موجودات میتواند گسترش بیابد
-----------------------------------------------------------
نادخ 1
عذر میخوام که بدون اجازه ! به خودم اجازه ! دادم که لینکتون کنم اما چه میشه کرد من از این حرفها پررو تر شدم تو این یکی دو ماه گذشته و خیلی هم خوبه و خوشه و بهم ساخته این پررویی و تا کور شود هر آنکه نتواند دید ! حالا اگه دستتون بهم رسید ( که عمراً برسه ) میتونید حقم رو بذارید کف زمین! چو ن همونطور هم که قبلاً گفتم قرار نیست دستتون بهم برسه . بعضی از دوستای عزیز هم معذرت میخوام ازشون چون به هیچ قیمتی نمیتونن حقمو بذارن کف زمین ( چون دستتون به خودم نمیرسه) چون هیچ دلیلی ندارن آخه هر چی سعی کردم وبلاگشون باز نمیشد که بخوام لینکشون کنم و این است همین! ده ! به من چه مربوطه که از حرفام سر در نمیارین مگه من گفتم بیاین سر در بیارید مگه من گفتم اینطوری بشه مگه من کشتمش من نازیو طلاقش نمیدم! ببخشید!؟
هیچ جای نگرانی نیست خودمم حالیم نمیشه چیچی دارم میگم شما هم حالیتون نشه تازه میشین مثل من . ولی خیلی خوبه ها چون کلی بهتون خوش میگذره اینجا به من خیلی خوب میرسن تازه یکی دیگه از دوستام که اینجا بود و خلبان بود دیروز پرواز کرد و هواپیماش وسط حوض سقوط کرد و خانم پرفسور دکتر که یکی دیگه از دوستامه داره بچه ی یکی دیگه از دوستامو عمل جراحی میکنه اما بچه اصلا خوشش نیومده الان دکتر میخواد اون چشم اضافشو در بیاره ، بقیه هم دست میزنن. منم که تا دیروز چون خیلی سردم بود یه لباس گرم داده بودن بپوشم نمیتونستم دستامو تکون بدم تا چیزی بنویسم . اما الان گرم شدم میتونم بنویسم فردا هم قراره از نیویورک تایمز بیان باهام مصاحبه کنن شب هم با خبرنگار بی بی سی قرار مصاحبه دارم . و کلاً آدم اینجا پیشرفت میکنه ... ولم کن ... ولم کن بهت میگم ... ولم کن من سردم نیست دیگه ....!؟
!زرشک پرتقالی

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

درود
مثل همیشه پر مغز و مثل همیشه با احساس...تنها برای حس کردن& این حس است که زنده ایم
شکسپیر هم اگر اینقدر با کمالات نبود که دیگر شکسپیر عاشق نمیشد!!!!واما من هم سردم است از این ژاکت ها نیست تن ما هم بکنند؟
بدرود

ناشناس گفت...

سلام
مباركه
چرا اين قدر فونتش ريزه؟
چرا آخرش قاط ميزني؟
من اصلا هم تعريف نمي كنم چون تعريف نداره
همه اش ميخوام بزنم تو ذوقت
بزاريد" با ز نيس با ذ هست"
آي كيو

فعلا خوبه
بازم ميام

ناشناس گفت...

سلام
اومدم
.تبريك ميگم شروع دوباره رو
اميدوارم هميشه خوب ادامه بدي
موفق باشي

ناشناس گفت...

درود
ولادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه(س) وروز زن را شادباش میگویم
بدرود

ناشناس گفت...

salam. fonteto avaz kon, khoondanesh rahat tar besheh.

ناشناس گفت...

سلام
کاغذ را اناری کن

ناشناس گفت...

سلام و وقت بخیر همراه گرامی .
از طریق وبلاگ بزرگ عزیزو به سفارش ایشون به اینجا رسیده ام . مطالب وبلاگتون را سریع مطالعه نمودم
راستش غرض از مزاحمت این است که در وبلاگ دیگرم (صبح بهاری) مطلبی را آپ نموده ام که در ارتباط با شما نیز می باشد . لطفا تشریف بیاورید و مطالعه نمایید انشاءالله که مورد قبول شما قرار گیرد

http://sobhebahary.blogfa.com/

میزبان هر روز شما باحافظ :سهیل

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
دیروز خدمت رسیدیم و یک کامنت براتون گذاشتیم حالا نمیدانم شما تایید نکردید یا اصلا ثبت نشده به هرحال مجدد خدمت رسیدیم تا تاکید کنم که یک سری به وبلاگ صبح بهاری بزنید یک کوچولو کار مهم با شما داریم ممنون میشم از حضورتون

http://sobhebahary.blogfa.com/

ناشناس گفت...

سلام .من آپم. نمي آي؟

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
خوشحالم از آشنایی باهاتون

ناشناس گفت...

سلام و وقت بخیر
ببینم یک کمی دیر به دیر اپ نمیکنید؟؟؟ یا نه من فکر میکنم که اینطوریه .
به هرحال خدمت رسیدیم تا عرض کنیم وبلاگ صبح بهاری یک کوچولو و البته با عجله آپ شده تشریف بیاورید خوشحال می شیم